دخترک گفت:که چیست رازاین حلقه ی زر
رازاین حلقه که اینچنین انگشت مراتنگ گرفته است به بر
رازاین حلقه که درچهره ی او اینهمه تابش ورخشندگی اس
مردحیران شدوگفت:حلقه ی خوشبختیست،حلقه ی زندگی است
همه گفتندمبارک باشد
دخترک گفت:دریغاکه مرابازدرمعنی آن شک باشد
سالهارفت وشبی
زنی افسرده نظرکردبرآن حلقه ی زر
دیددرنقش فروزنده ی او
سالهایی که به امیدوفای شوهر
به هدررفت به هدر
زن پریشان شدونالیدکه وای
این حلقه که بازهم درچهره ی اوتابش ورخشندگی است
حلقه ی بندگه وبردگی است
پارک شین هی
4شنبه:93/2/31:عربی
شنبه:93/3/3:ریاضی
2شنبه:93/3/5:تازیخ
4شنبه:93/3/7:دینی
شنبه:93/3/10:زبان خارجه
1شنبه:93/3/11:املا
2شنبه:93/3/12:انشا
3شنبه:93/3/13:حرفه وفن
شنبه:93/3/17:دفاعی
2شنبه:93/3/19:جغرافیا
4شنبه:93/3/21:اجتماعی
چندروزیست بادلم قهرم...
سرزنش میکند...
کنایه میزند...
آهای تو...
زیرپوست نازک این شهر...
زیرپوست انباشته ازتنهایی...
که رامیجویی؟؟
چه رامیجویی؟؟
قلبی برای تپیدن میابی؟
دلی برای لرزیدن...
زیرپوست نازک این شهر...
من اما دلسردنیستم...
گرمم،گرم گرم...
ازکنارآدم هاعبورمیکنم...
هوارامیبویم...
آنقدرهوابلعیده ام که قلبم فریادمیزند...
تمامش کن،دیگرنمیخواهم این همه حجم تهی...
رهاکن...رهاکن این خیال تهی را...
نه...من هنوز میبویم...
میبویم ومیدانم که میابمش...
اوخودگفت درواپسین روزهای پروانه شدن به سراغم خواهدآمد...
آری...اوخودگفت می یدوپیله ام رامیگشاید...
نه...من پروانه نخواهم شدتااوبیاید...
اوباید باشد..
بایدباشدوپروانه شدنم راببیند...
اوبایدبیایدوباهرم نفس هایش بال های خیسم راخشک کند...
آنوقت است که پروانه خواهم شد...
او می آید...
میدانم که می آید...
من عطرش رادرحوالی پیله ام حس میکنم...
به بعضیام بایدگفت:اعتمادبنفس تورواگه اسهال داشت تاحالا سوپ جوشده بود!!!!!!!!
مغرورم؟؟؟
:عشقم میکشه!!!!!
تنهام؟؟
:به خودم مربوطه!!
ازبعضیلامتنفرم؟؟
:خودشون خواستن!
بعضیاروفراموش کردم؟؟
:حافظه ی خودمه!
مثل بچه هام؟؟
:دوس دارم!
لجبازم؟؟؟
:به شماربطی نداره!!
کینه ایم؟؟؟
:آره چه جورم!!!
سنگدلم ؟؟؟
:چه بهتر!!
ازمن خوشت نمیاد؟؟؟
:فداسرم مگه مجبورت کردم!!!
قراره مثل توباشم؟؟
:نوچ!!!
قابل تحمی نیستم؟؟؟؟؟؟
:اجباری به تحملم نیست!!
باهام حال نمیکنی؟؟؟
:هـــــــــررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررری!!!!!!!!!
امتحان عجیبیه
دلم تنگه واسه مدیریه
واسه دبستان واسه بیستام
واسه مدرسه واسه مشقام
واسه سختیه درسای حالام
اخمای بابام،حرفای مامان
اینی که هستم فرق داره باهام
واسه اینه که قندداره کارام
دلم تنگه واسه عادی بودن
واسه دورازچیزای درسی بودن
آره یه جورایی تنبلم همه
اینجوری نمره هام کمترازهمه
ترجیح میدم تنهابشینم بی اعتنا به هرکی هرطرفمه
وقتی درس خونده باشی همدم همه
دلم تنگه واسه دوستام
واسه اون روزایی که بودیم اوستا
توتقلب وپیچوندن معلماااااااااااااااا
نوشتم به یادکسانی که ازصفرآغازکردند
نوشتم به یادرفاقت های پاک
نوشتم به یادروزهای شیرین دانش آموزی
به یادمیزونیمکت های چوبی
به یادآن تخته سیاه همیشه درشکنجه
به یادعقربه ساعت همیشه درخواب رفته
به یادخوش ترین طنین گوش خراش آزادی
به یادپنجره های جوش خوردهی چرکی
به یادپیرمردهمیشه جاروبدست
به یادلحظاتی که بی درنگ خوش گذشت
به یادروزهای شیرین مدرسه
وای که چقدرزودگذشت...
پرسید:دوستم داری؟
گفتم:نه...
گفت:لابدتوهم ادعاداری عاشقمی؟؟
گفتم:نه...
رفت...
ومن بی ادعامیپرستیدمش...بــــــــــتم بود!!!!!!!
نفس هایم به شماره افتاده اند...
هرکس که حکم نفسم راداشت خداگرفت...
بودنم میان این همه نابودی بی معناست...
من همیشه بوده ام...
بگذاربرای یک بارهم که شده طعم نبودنم رابچشی...
بعدازاین زمستان ،بهاری درکار نیست...
فصل بعـــــــــــــــــــد...
بـــــــــــــی مــــــــــــــــن است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
به بعضیام بایدگفت اعتمادبه نفس تورواگه گ.و.زداشت تاحالاامپراطوره بادهاشده بود
همه ازحیات برخاستند...
من ازنیستی امده ام...
آغازمن خیلی بعدترازپایان بود...
ماه بودوآتش...
ضجه های زنی خاموش بود وقتی من آمدم...
ماه بودوآتش...
سردسردبودوقتی من آمدم...
باپایانش آغازی نوبرایم رقم زد...
ماه بودوآتش...
من ازآغوش مرگ آمدم...ازدرون مرگ